دلم گرفته،
دلم عجیب گرفته است.
وهیچ چیز،
نه این دقایق خوشبو،كه روی شاخه ی نارنج می شود خاموش،
نه این صداقت حرفی، كه در سكوت میان دو برگ این گل شب بوست...
نه ، هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف
نمی رهاند...
دلم عجیب گرفته است.
خیال خواب ندارم
كجاست جای رسیدن،
و پهن كردن یك فرش
و بی خیال نشستن
و گوش دادن به صدای شستن یك ظرف زیر شیر مجاور؟
در كدام بهار
درنگ خواهی كرد
و سطح روح ، پر از برگ سبز خواهد شد؟
دلم عجیب گرفته است...
سهراب سپهری 
:: بازدید از این مطلب : 362
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2